جدول جو
جدول جو

معنی عجب داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

عجب داشتن(خومْ بَ کَ دَ)
شگفت داشتن. به شگفت بودن. تعجب کردن:
عجب دارم ار شرم دارد ز من
که شرمم نمیآید از خویشتن.
سعدی.
عجب دارم از خواب آن سنگدل
که خلقی بخسبند از او تنگدل.
سعدی (بوستان).
بخندید و بگریست مرد خدای
عجب داشت سنگین دل تیره رای.
سعدی (بوستان).
عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام پیمانه
ولی منعش نمیکردم که صوفی وار می آورد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
عجب داشتن
در شگفت بودن تعجب داشتن متحیر شدن
تصویری از عجب داشتن
تصویر عجب داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
عجب داشتن((~. تَ))
تعجب کردن، متعجب شدن
تصویری از عجب داشتن
تصویر عجب داشتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاب داشتن
تصویر تاب داشتن
پیچیدگی داشتن، دارای پیچ و خم بودن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذر داشتن
تصویر عذر داشتن
حیض بودن زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عار داشتن
تصویر عار داشتن
ننگ داشتن، شرم داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دَ)
تعجب کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعجب کردن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ تَ)
معیوب بودن. ناقص بودن. دارای نقصان بودن: امیر گفت این اندیشیده ام و نیک است، اما یک عیب بزرگ دارد... باد در سر کند. (تاریخ بیهقی ص 264). صفت این خانه چنانکه هست از من پرس که عیبی ندارد. (گلستان).
- امثال:
اگر عیب داشت می لنگید.
، بد دانستن. عیب کردن. عیب شمردن:
تا بتوانی برآور از خصم دمار
چون جنگ ندانی آشتی عیب مدار.
سعدی.
- به عیب داشتن، عیب کردن. عیب شمردن: به عیب نداشته اند در هیچ روزگار که اندر چنین کارهای بزرگ بانام الحاح کنند. (تاریخ بیهقی ص 211).
- عیبی ندارد، در اصطلاح عامه، اشکالی ندارد. لابأس. منعی ندارد. بد نیست. بد نمی نماید
لغت نامه دهخدا
(بِ دِ کَ دَ)
ناتوان بودن. عاجز بودن. توانا نبودن
لغت نامه دهخدا
زمینه داشتن پروهان داشتن محمل داشتن دلیل داشتن (غالبا بایای نکره ظید) : (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب داشتن
تصویر واجب داشتن
لازم شمردن، صلاح دانستن، روا داشتن سزاوار دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
پاژ نام داشتن پاژ نامیدن دارای لقب بودن عنوانی داشتن: ای عشق، پیش هرکسی نام و لقب داری بسی من دوش نام دیگرت کردم که: دردبیدوا. (دیوان کبیر 7: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزا داشتن
تصویر عزا داشتن
ماتم داشتن پس از مرگ کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرض داشتن
تصویر عرض داشتن
نمایاندن آشکارکردن، داد خواستن، درخواست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر داشتن
تصویر عذر داشتن
بهانه داشتن، حیض بودن (زن)، بهانه داشتن، حیض بودن (زن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشق داشتن
تصویر عشق داشتن
عشق ورزیدن بسیار دوست داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عار داشتن
تصویر عار داشتن
ننگ داشتن از عار آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
طاقت داشتن تحمل داشتن، در رنج بودن درد داشتن، یا تاب داشتن چشم کسی. کمی حول (کجی) در چشم او بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعصب داشتن
تصویر تعصب داشتن
جانبداری کردن حمایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجت داشتن
تصویر حجت داشتن
دلیل داشتن برهان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجس داشتن
تصویر اجس داشتن
انجمن داشتن جمع شدن در محلی برای مشاوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجز داشتن
تصویر عجز داشتن
عاجز بودن، توانا نبودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجب داشتن
تصویر حجب داشتن
حیا داشتن شرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب داشتن
تصویر تاب داشتن
((تَ))
طاقت داشتن، تحمل داشتن، در رنج بودن، درد داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عار داشتن
تصویر عار داشتن
ننگ داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعصب داشتن
تصویر تعصب داشتن
Prejudice
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
Slant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعصب داشتن
تصویر تعصب داشتن
предвзятость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
наклонять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تعصب داشتن
تصویر تعصب داشتن
voreingenommen sein
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
neigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تعصب داشتن
تصویر تعصب داشتن
упереджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
нахиляти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تعصب داشتن
تصویر تعصب داشتن
uprzedzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
przechylać
دیکشنری فارسی به لهستانی